مطالب فیس بوک انواع مطلب درباره عشق،خنده،گریه،جالب در این وبلاگ میتوانید ببینید
| ||
|
روزی ملانصرالدین از بازار رد میشد که دید عده ای برای خرید پرندهی کوچکی سر و دست میشکنند و روی آن ده سکهی طلا قیمت گذاشتهاند. ملا با خودش گفت مثل اینکه قیمت مرغ این روزها خیلی بالا رفته. سپس با عجله بوقلمون بزرگی گرفت و به بازار برد، دلالی بوقلمونِ ملا را خوب سبک سنگین کرد و روی آن ده سکهی نقره قیمت گذاشت. ملا خیلی ناراحت شد و گفت: مرغ به این خوش قد و قامتی ده سکهی نقره و پرندهای قد کبوتر ده سکه ی طلا؟ دلال گفت: “آن پرندهی کوچک طوطی خوش زبانی است که مثل آدمیزاد میتواند یک ساعت پشتسر هم حرف بزند.” ملانصرالدین نگاهی انداخت به بوقلمون که داشت در بغلش چرت میزد و گفت: “اگر طوطی شما یک ساعت حرف میزند در عوض بوقلمون من دو ساعت تمام فکر میکند.”
خواب دیدم قیامت شده است. هر قومی را داخل چاله ای عظیم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خودم را به نزد یکی از فرشتگان رساندم و پرسیدم : چرا برای چاله ی ایرانیان نگهبان نگذاشته اند آیا به ایرانیان اعتماد کرده اند که نگهبان نگذاشته اند؟ گفت : می دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله!! پرسیدم که اگر در میان ما کسی باشد که عزم بالارفتن از چاله کند چه؟ جواب داد : اگر کسی از آنها فیلش یاد هندوستان کرد ، خود ایرانی ها بهتر از هر نگهبانی لنگش را کشند و به ته چاله بازگردانند.
مریدی شیخ را پرسید: یا شیخ دریاچه ارومیه چیست که بر سر آن چنان بلواست؟ فرمود: دیگرهیچ!! مطلبی بود در درس جغرافی که به کتاب تاریخ انتقال یافت! و مریدان فغان ها کردند بسیار …
پسرم! آنتی ویروس “بیت دیفندر” اوریجینال نصب کن.
نظرات شما عزیزان: برچسبها: |
|
[ طراحی : پرشین اسکین ] [ Weblog Themes By : Persian Skin ] |